๛☆داســتــان زندگــی من☆๛

داستان خانه ما :)

خاطراتم :)

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۰۱/۰۷/۱۶
    :/
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
  • ۰۱/۰۷/۱۶
    :/
نویسندگان

چهارشنبه سوری1 :)

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۴۲ ب.ظ

در خونه که باز شد همزمان ذوق منم دوبرابر ‌شد😂....

_بفرما خانم.... 

 مامان وارد شد بعد بابا دستشو گذاشت رو شونه من منو هل داد سمت داخل! 

_برو بابا جون... برو تا از ذوق پس نیفتادی.... 

لبخندم کش اومد 

_هر چی بابا بگه😁

بعد پریدم تو خونه.... 

مدیونید فک کنید عجله داشتم... فقططططط چون بابا گفت 😁

 

خبببببب! تا پله هست چرا آسانسور؟ 😁برعکس همه مردمیم ما😂... 

_بابا؟ 

_جانم؟ 

_من میخوام از پله ها برم! یکی با من از پله ها بیاد 😁

_خب با آسانسور بریم 😂چه کاریه 

_نه پله خوبه حال میده 😂

داداش رضا گفت:

_بیا بریم! تو بزرگ نمیشی 

به شوخی دستمو زدم رو کتفش 

_دااش خودمی به مولا 

_چرا اینجوری حرف میزنی؟ 

_چجوری بابا؟ 

_لاتیشو پر میکنی! 🤨

لبخند دندون نمایی زدم 

_دیگه دااش خودمونه دیگه 😁

بعد خانواده رفتن سمت آسانسور ما هم رفتیم سمت پله ها 

_داداش؟ 

_هم؟ 

_هم؟ همم جوابه؟ 😐

_رستا آدم باش! حرفتو بزن 

لپشو کشیدم 

_اعصاب داشته باش داداش من 😆چقد بی اعصابی تو! بیچاره بچه هات 😂

سرعتشو بیشتر کرد 

_چی چی، گازشو گرفتی داری میری! وایسا.... 🤐🙄

چادرمو جمع کردم و منم سریعتر دنبالش رفتم 

_داداش؟ 

_دیگه چی؟ 

_میگم اگه میدونستم یه مدت دور باشی انقد مهربون میشی زود تر خودم می‌فرستادمت بری 😂

از گوشه چشم نگام کرد 

_ببین همین چند روزی که هستم میتونی کتک رو بخوری یا نه! 

_نه بابا 😐! 

رسیدیم بالاخره 

_ببین چند طبقه رو بخاطر خریت تو مجبور شدم از پله بیام 🙄

_چهار طبقه! 

_من چرا واقعا به حرف تو گوش میدم 😐

_چون فهمیده ای 🤣

همزمان درم باز شد و وارد شدیم 

_سلااااااام اهالی این خانه! 

دیدیم مامان و بابا و سهراب نشستن تو هال 😂

داداش رضا اشاره زد بفرما 

_خب حالا دیگه چهار تا طبقه رو اومدی بالا! کوه که نکندی! 

داداش رضا رو به دایی گفت 

_سلام دایی! 

مشغول احوال پرسی شد که پریدن وسط 

_سلام دایی خوشگل خودم! خوبی؟ زندایی خوبه؟ کجاست؟ همه چی ردیفه؟ کار و بار اوکیه؟ الحمدالله! نفس من کو؟ 😁پیش زندایی؟ 

دایی خندید و لپ منو کشید 

_نفس بکش!.... 

صدای زندایی اومد 

_اینجام خانم خانما اگه ببینی 

_اِ! سلام عجقم! خوبی؟ 

زندایی خم شد و گونمو بوسید 

_سلام ممنون تو خوبی؟ 

_منم خوبم! فقط اون شیرینی بغلتو بدی من عالی میشم 😍

بعد محلت ندادم نفسو از بغلش کشیدم.... 

محکم گونشو بوسیدم 

_سلام توپولوی من! خوبی عجگ دلم😍... فندق منی که تو 😍... 

یه گاز کوچولو از لپش گرفتم! 

بچه کلا تو شوک بود 😂

هیچی همونجور که نفس بغلم بود چادرمو در اوردم 

هعی دستشو میزد به گیره روسریم 

_چیه آبجی جونم؟ دوسش داری 😍... بزرگ بشی خودم برات روسری میبندم 😍

حالا تاییدم می‌کرد کف دست بچه 😂😍

دیگه چای اورد زندایی من بچه بغلم بود! میوه اورد بچه بغلم بود! ولی بحث شیرینی فرق میکنه 😂

هنو شیرینی به دست اومد که بیاد زنگ در خورد 

دایی خواست بلند شه 

سهراب گفت 

_میخواید من برم؟ 🙂

حالا ببین چه جنتلمن شده😑! درحالت عادی که منو کچل میکنه😑🙄....

 

🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚

 

​​​​​​پ. ن1:چهارشنبه سوری کی بوده من الان مینویسم؟ پوستم کنده شد انقد توبلاگفا نوشتم پرید 😂.... ولی دیگه قول داده بودم این چهارشنبه سوری رو بگم.... این پارت یکش، بقیشو بعدا مینویسم بعد میخوام از زیبایی های فروردین بگم😎😂... تا موقع اردیبهشت میشه😂!

اردیبهشت چه مناسبت خاصیه دخترا؟ 😁

 

پ. ن2:

ازعڪاس‌پرسیدن‌بدترین

لحظه‌ی‌عڪس‌گرفتنت‌کی بوده؟

گفت‌سوریه‌که‌بودم‌تااومدم‌ازیه‌بچه عکس‌بگیرم‌فکرکرد

دوربین،اسلحه‌منه

دستاشوبردبالا

#عجیب‌اما‌واقعی!

 

پ. ن3:

 

کلیک کنید :)

 

برادرانه 🙃

 

 

پ. ن4:

#کلام_شهید 🌱

 

یـھ‌وقتـٰایی‌دل‌ڪندن‌از‌یـھ‌سر؎چیـزای‌خوب

باعـث‌میشـھ‌چیـزای‌بھتـر؎‌بدسـت‌بیـٰاریم . .

بـرای‌رسیـدن‌بہ‌مھدی‌زهـرا‹عج›از‌چـی‌

دل‌ڪندیم . . ?!' 

#شهید_محسن_حججی

 

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🏻❤️

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۰۷
Rasta ✿

نظرات  (۹)

سلام رستا خوبی؟

دم سحری فیلم آخری که گذاشتی اشکمو درآورد

اتفاقا پنجشنبه گذشته توفیق شد برای اولین بار رفتم سر مزار شهید آرمان

نگاه کردم دیدم رو سنگ مزارش نوشته متولد 1380 با خودم گفتم شهادت چه زود به دهه هشتادی ها رسید و ما هنوز(خودمو میگم) در خم یک کوچه ایم...

التماس دعا 🌸

پاسخ:
سلام عزیز دل خوبم من شما خوبی 💚؟

به دهه نودی ها هم رسیده تا به هشتادی ها برسه.... ما فقط اینجا هر روز بدتر از دیروزیم🙃... تقصیر کسی هم نیست ها!... باید شهدایی زندگی کرد اونوقت شهادت خودش میاد دنبالت! منتها ما یاد نداریم شهدایی زندگی کردن رو... 

اردیبهشت بچه سریعا از کشور خارج شید 

قراره بلای آسمونی به اسم رستا 

حتما هشت اردیبهشت ایران نباشین 😂😂😂

پاسخ:
چرا بقیه رو با خودت قاطی میکنی!؟ تو چشم دیدن این موهبت الهی رو نداری چرا یه کاری میکنی باقی دخترا از حضور برای دیدن این موهبت الهی باز بمانند 🤨😌.....
انقد حسود نباش! 😉

سلام به همه

ماه رمضانتون مباااارک 

ممنونم سیده جانم💋❤️

پاسخ:
سلام بانو😉🥰
علاوه بر ماه رمضون عیدتم مبارک 😁
🌸🌸🌸

سلام به همه

ماه رمضانتون مباااارک 

ممن۲۸۵۲۱ونم سیده جانم💋❤️

پاسخ:
یه ساعته دارم فک میکنم اون عدده چیه 😂
فک کنم برا کد تأیید بوده نه؟ 🤔چقد اذیت میکنه به قول نرگس بزار برش دارم.... 

سلاااام رستا جونم 😍

سیده جونم 😍

دلم براتون تنگ شده 

این روزا زیاد خوب نیستم همش در حال خوابیدنم یا خوابیدنم😂

سحری که میخورم دیگه بیهوش میشم 

 

پاسخ:
سلام بانو جان😂

ترسیدم گفتم چی شده 😒.... واقعا که! 🙄

بعد سحر بیهوشی؟ 😂
پس چطوره من تا دم افطار انرژی دارم😂😂تازه اذانم که میگن اول نماز بعد افطار 😂😂😂طفلک معدن میگه ببین من چقد با تو می‌سازم! تو قدر منو نمیدونی! میزارم میرم😂😂😂😂

راستی

زندگینامه شهید بابک نوری رو خوندم😍😍پی دی اف بود

تو کانال تلگرامی پیداش کردم

رستا همینجوری رفتم تل سرچ زدم اسم شهیدو بعد چند تا کانال بودن تو یکی ازشون یهویی پی دی افو دیدم😍😍😍اصلا نمیدونی چقد خوشحال شدم😍ولی بعدا میخوام کتاب رو بخرم درسته خوندمش ولی میخرمش

خلاصه مطمئنم خودش خواسته...❤که من تونستم بخونمش...

 

پاسخ:
چقد عالی 😍😍😍

من فکرشو میکردم یجوری بالاخره کتابو پیدا کنی، چون واقعا خیلی پیگیرش بودی 😍..... 

قطعا! کوچکترین متنی درباره شهدا اماما و خدا به چشمت خورده با خواست خودشون بوده! خیلیا تو دنیا حتی اسماشون رو هم نمیدونن🙃... 

مرسی😍رستا اگه پارت پارت رو بخاطر ما میزاری میگی زیاده خسته میشیم لطفا پارت پارت نزار😁هر کی خواست خودش تو چند قسمت بخونه من کلا طولانی میدوس😍😍الان باید انتظار بکشم😐😂😂

خب معلومه تولد رستا بانو😍😍

مرسی بابت کلیپ💋

 

پاسخ:
نه این سری واقعا خودم نتونستم بیشتر بنویسم 😂
انتظار چی رو بکشی؟ 😂همچین چیز جالب و مهیج و باحالی نیس که دلت بخواد ادامش بخونی 😅....
واو😍نه بابا! خوشمان آمد 😍😁😂! یادتونه 😍😍😁

خواهش 🙃💚

بعد خودت آزار نمیبینی!😕 من پله های پل هوایی رو بالا پایین میرم نفسم میگیره میخوام همون وسط بشینم تو چه حوصله ای داری خب خواهر من راه های دیگه ای هم برای آزار رسوندن هست شما که دیگه استادین 😉😂😂

 

دیگه اونقدرا از دست نرفتم که😂 ببین من یادم هست ولی یهو یادم میره...! اصلا کلا تو همه چی اینجورما!! حتی تو درس خوندن و حرف زدن!!! اون که دیگه جای خود دارد😅😂🤦🏻‍♀️

آخ عزیییییز دل منی تو خوسسسسسسسملممممم💋💋💋💋💋

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
من؟ نه بابا😂من اوکیم 😂😂😂
دیگه داداش رضا چهار روز میاد دلم نمیاد بیشتر از این 😂گناه داره😂😅


😁😂😂😂😂

❤️❤️❤️😘

رستااااا! واااقعاااا چرا پله؟؟؟؟؟؟!!!!!

ما بچه بودیم با دوستام اینقد آسانسور بازی میکردیم که خراب میشد بعد تو میگی پله؟!؟!🫥😂 حالا از پله پایین ادمدن بود باز یچیزی 🤦🏻‍♀️😂

 

 

 

میلاد با سعادت عشقمه دیگه😁💋😂

 

 

پ ن ها مثل همیشه پر مفهوم...👌🏻👌🏻🙃💚💌

پاسخ:
منم بچه بودم عشق آسانسور بودم الان اما محض آزار مردم پله رو ترجیح میدم😁....
من به سری سر آسانسور نزدیک بوده کتک بخورم😂😂کجای کاری تو؟ 😂!. 


اّ چه عجب 😁! گفتم یادآوری کنم مثل پارسال که هیچکدومتون یادتون نبود نشه 😂 هانیه فقط یادش بود اونم که می‌خواست بعد کلاساش اعلام کنه که دیگه دیر شد😁😆...

عزیز دل خودمی🙃💚

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">